دیروز صبح وقتی بیدار شدم ، گلویم بسیار درد می کرد.

من که از گلو درد خوشم نمی آید و خاطره ی خوبی ندارم به سراغ درمان آن در کتاب شفای زندگی رفتم.

قسمت گلو درد را آوردم ، نوشته بود: حرفی را میخواهی به کسی بگویی اما نمی توانی.

تا ظهر فکرم مشغول بود که آن حرف چیست؟

بعد از مدت ها فکر فهمیدم آن حرف این است( خدایا خیلی دوستت دارم )

 

امروز دیگر گلویم درد نمیکند زیرا اگر حرف هایم و راز دلم را به خدا جونم نگم پس به چه کسی بگویم؟

پس خیلی راحت میگویم ( خدایا خیلی دوستت دارم )

 

صدایـ بارانــ




برچسب ها : دلنوشته هایـــــ صدایــ بارانــــ  ,