دلتنگی ، درد دارد
غصه ، گریه دارد
فراموشی ، امکان ندارد
و
تـــ ــــــــــــــــــــــو
همه
اینهایی !!
+ دلنوشت
برچسب ها : دلنوشته هایـــــ صدایــ بارانــــ ,
دلتنگی ، درد دارد
غصه ، گریه دارد
فراموشی ، امکان ندارد
و
تـــ ــــــــــــــــــــــو
همه
اینهایی !!
+ دلنوشت
هفتم عید سال 1393-دوکوهه
وقتی رسیدیم هیچ کس نبود،سکوت همه جا را فرا گرفته بود...
رفتیم حسنیه شهید همت...کمکم هوا تاریک می شد...
باران شدیدی می بارید انگار آسمان پاره شده بود...
کنار قبر شهید گمنام ایستاده بودم...دست خودم نبود...
اشک هایم مثل باران می چکید...
دلم سوخت... برای مادرش سوخت...
کسی خواب دیده بود که اسمش حسین است...
به او گفتم:برادرم باش... داداش حسینم باش...
از آن پس هر روز به فکر برادرم و به فکر دوباره دیدنش هستم...
دلم خیلی برایش تنگ شده...
صدایــ بارانــ
بغضم ترکید اشک هایم مثل باران می چکید...
بر تابوت شهید گمنام بوسه زدم...
حال عجیبی داشتم آن روز...
بعد از دفن شهید گمنام همه رفتن فقط من ماندم...
من ماندم...
این من هستم که از غافله جا ماندم...
صدایـ بارنــ
دیروز صبح وقتی بیدار شدم ، گلویم بسیار درد می کرد.
من که از گلو درد خوشم نمی آید و خاطره ی خوبی ندارم به سراغ درمان آن در کتاب شفای زندگی رفتم.
قسمت گلو درد را آوردم ، نوشته بود: حرفی را میخواهی به کسی بگویی اما نمی توانی.
تا ظهر فکرم مشغول بود که آن حرف چیست؟
بعد از مدت ها فکر فهمیدم آن حرف این است( خدایا خیلی دوستت دارم )
امروز دیگر گلویم درد نمیکند زیرا اگر حرف هایم و راز دلم را به خدا جونم نگم پس به چه کسی بگویم؟
پس خیلی راحت میگویم ( خدایا خیلی دوستت دارم )
صدایـ بارانــ